از گرمابه تا گلستان

ساخت وبلاگ

از گرمابه تا گلستان
امروز جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ داشتم به این مطلب فکر می کردم آدمی در هر شرایطی دنبال این است که قله ای را فتح کند شده این قله چاهی باشد که در آن فرو می‌روی گفتم از فضای تکراری اطرافم اندکی فاصله بگیرم غروبی اطراف میدان آزادی یا همان اصل بی بازگشت شهیاد بودم. میدانی که حالا اندکی از عمر من هم کوچکتر است و پیرامونش کلی رویدادهای خوب ،بد،زشت تاریخی رقم خورده است با گرد پیری بر سر و رویش و اندکی لبخند تلخ بر لبانش ...آن روزها در اواخر دهه پنجاه فضا کوچکتر و مهربان‌تر بود و جنب میدان آزادی سمت راست از خیابان انقلاب کنونی خوابگاه دانشگاه صنعتی شریف بود و من نیز از قضای روزگار چند صباحی آنجا بودم که حکایت ها رفت بر نسل ما و انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹.
و آنچه اما تکراری ست چمنی ست که بناچار باید سبز بماند در فراسوی این همه آمد و شدها ... و آدمای بی خیالی که دور و حوالی میدان گذران زندگی را گاهی با سیگار و دود و گاهی با شربت تلخ توجیه می نمودند و من نیز همواره همه اینها را از دور تماشا می کردم بی آنکه رنگ تعلق بپذیرم . چقدر شیرینی زندگی را در نظافت همه چیز از گرمابه تا گلستان دوست داشتم و البته هنوز هم بر همین باورم فقط گاهی که به دست تقدیر و سرنوشت فکر می کنم گریه امانم را می بُرد.. تهران علی

بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 25 خرداد 1403 ساعت: 18:02