در باره انتخابات پیش رو

ساخت وبلاگ

 با تار  وپود جان آدمي

رنج نامه اي  ست

تا سنگفرش تابستاني لحظه ها

آنجا كه بخشش بي دريغ  ذرات خورشيد آغاز مي شود

وسرنوشت آدمي هم

گاهي اين چنين رقم مي خورد

ايستاده چون قامت   كوهي استوار

كه لذت استقامتش را هرگز پاياني نيست

به هزارو يك دليل من و شما در  انتخابات پيش رو شركت مي كنيم زیرا که امروز و آینده ما و فرزندان ما بر اساس بر آوردهای صفحه شطرنج آن باید رقم  بخورد.واز طرفی حتما همه ما داستان عدالت روباه را كه برگرفته از كتاب كليله و دمنه عصر ساساني است  شنيده ايم يا احيانا خوانده ايم واينكه سیاست جهانی  هنوز كه هنوز است عليرغم اين همه دگرديسي  ودگرگوني باز برپاشنه اي مي چرخد که   همان عدالت روباه را بخاطر میاورد...كه مايه حيرت اهل فضل و خرد است و باز همه ما  به سرنوشت هاي حاصل از عدل و داد شير ها ی قدرت و گرگ های نادان و روباهان مکار حاکم و حاضر در جهان سیاست چشم حسرت  و حيرت دوخته ايم و لذا به هزار يك دليل  در اين انتخابات پيش رو شركت مي كنيم زيرا به سرنوشت خويش و ميهن خويش حساسيت داريم و در عين حال به حوادث پيش امده در كشورهاي مجاوراز لشكركشيها تا حدود و ثغور هاي متعيٌن  از جانب قدرت هاي فعلي جهان و خط كشي هاي صورت گرفته ناموسي !با ابزار داعشی وطالباني براي پاكستان و افغانستان و عراق و سوریه..... واقفيم  که اینجا خاورمیانه است غرق مصائب تاریخی و سیاسی و فرهنگی و شرارت های برگرفته از عصبیت های قومی و قبیله ای خود......... در عين حال كه در اين مقوله  که  شرق جغرافيايي باشد  مزرعه حيوانات را هم خيلي پيش از اينكه جرج اورول غربي  شرح ماجرا كند به لطايف الحيل شناخته ايم  آن هم در كليله و دمنه اي كه داستانش به دوهزارسال  پيش از نوشتن اين نويسنده انگليسي مي رسد .... و اما بخوانيم داستان را.....

رفتن گرگ و روباه در خدمت شير به قصد شكار

 يکي بود يکي نبود، زير گنبد کبود، در يک جنگل زيبا و سرسبز شير مغروري زندگي مي­کرد که هيچ حيواني جرأت نزديک شدن به او را نداشت و تنهايي حوصله­اش را سر برده بود و دنبال کسي مي­گشت تا سر به سرش بگذارد و زور و بازوي قويش را به رخش بکشد به همين خاطر تصميم گرفت به شکار برود. شير قوي در يک چشم به هم زدن يک گاو وحشي و يک بز و خرگوش چاق و چله­اي شکار کرد. بعد گرگ و روباه را که مدت­ها بود به او نزديک نشده بوند دعوت کرد تا مهمان او باشند. گرگ و روباه از تعجب داشتند شاخ در مي­آوردند، چون از آقا شيره بعيد بود. او حتي حاضر نبود کسي از صد متري خانه­اش راه برود اما حالا آنها را دعوت کرده ولي بعد با خود فکر کردند شايد آقا شيره پشيمان شده و مي­خواهد با آنها دوست شود و با وجود اينکه مي­ترسيدند دعوتش را قبول کردند. آقا شيره با خوشحالي از آنها استقبال کرد و همگي دور هم جمع شدند تا از شکارهاي خوشمزه  آقا شيره شکمي از غذا در بياورند. آقا شيره صدايش را نازک کرد و با نرمي گفت: خوب، گرگ عزيز دوست دارم تو اين شکارها را عادلانه بين ما تقسيم کني. گرگ بيچاره هم به خيال اينکه شير عوض شده و ديگر آن شير مغرور و بي­رحم نيست با خوشحالي گفت: عالي­جناب باعث افتخار من است که با شما هم سفره شدم.... و سعي کرد شکارها را عادلانه تقسيم کند. چون مي­ترسيد شير عصباني شود و با يک ضربه او را هلاک کند بعد خود را به شير نزديک کرد و گفت: اي سلطان حيوانات؛ شما از همه قوي­تر و بزرگتريد پس گاو وحشي را شما نوش جان کنيد و بز را که متوسط است و زياد هم چاق نيست من مي­خورم و خرگوش هم مال روباه. از تقسيم گرگ، شير عصباني شد و خون جلوي چشمانش را گرفت و طاقت نياورد و با يک ضربه گرگ را هلاک کرد تا درس عبرتي باشد براي ديگران بعد با عصبانيت  به روباه گفت: حالا نوبت توست تو شکار را تقسيم کن!. روباه که خيلي ترسيده بود. با زيرکي گفت :عالي­جناب من کوچکتر از آنم که براي شما تعيين تکليف کنم. هرگز به خود اين اجازه را نمي­دهم اما چون شما دستور داده­ايد به روي چشم، اطاعت مي­کنم و در حاليکه دمش را دور پاهايش جمع کرده بود. گوشه­اي نشست و گفت: قربان، من پيشنهاد مي­کنم گاو وحشي را صبحانه، بز را ناهار و خرگوش را هم براي شامتان ميل بفرمائيد. هنوز حرف­هاي روباه تمام نشده بود که شير برقي به چشمانش انداخت و گفت: اي روباه زيرک، تو اين عدالت را از کجا ياد گرفتي، مرحبا به اين همه زکاوت و ادب تو. روباه زيرک وقتي ديد شير خوشش آمده خيلي خوشحال شد و خدا را شکر کرد که مراجعه شیر بعد از گرگ بود و گرنه به سرنوشت او دچار مي­شد و در جواب شير گفت: اين نوع عدالت را از سرنوشت گرگ آموختم. وقتي حرف­هاي روباه تمام شد. شير مغرور سرش را بالا گرفت و با همان حالت گفت: چون تو درس عبرت گرفتي و به من احترام گذاشتي همه شکارها را به تو مي­دهم. برو و شکمت را سير کن و لذت ببر.......

وحالا حکايت ما است كه جهان اطرافمان را خوب بشناسيم و بدانيم  كه كماكان عدالت روباه و بهره مندي شير و شغال حاكم است و هنوز با فرايند انسان  سازي خرد ورزانه حتي به مفهوم غربي آن  در تعاملات اجتماعي خيلي فاصله داريم ....لذا ناچاریم که در این جهان ناعادلانه به هوش باشیم.

واما هدف ازاين انتخابات  و هر انتخاباتي در كشور بايد در ابتدا جلب مشاركت حداكثري مردم و بعد توانمند سازي قدرت ملي براي دفاع عقلاني در برابر قدرت هاي منطقه اي و جهاني باشد .امروز توان مندي سازي كشوراز طريق انتخاب آزاد يكي از اولين راه هاي توسعه همه جانبه و برون رفت از گلوگاه هايي است كه مشكل آفرين ميگردند ولذا  اراده منطقي بايد اين باشد كه بعد از نزدیک به چهل  سال تجربه اندوزي  اركان قدرت براي حل مشكلات  به سمت شفافيت و پاسخگويي بروند .....

..چهل  اتفاق و چهل  انتخاب در اين چهل سال، تجربه بسيار شفا بخشي است كه  مي تواند ارزش هاي  فرهنگي راستي آزمايي و پاسخگويي در فرهنگ ما را نهادينه نمايد و تغيير از درون را آسان سازد ...

تغيير و سپس نقد از درون يعني اينكه ما خود ملتي هستيم كه بهترين و صادقترين منتقدان خويشيم و ديگر اينكه بعد از چهار دهه انديشه كانديدها در هر عرصه اي كه ميايند بويژه رياست جمهموري نبايد صرفا در كادر  بيلبردهاي تبليغاتي محصور شود...

و از طرفي ما هم به داشتن همان يك رأي با انتخاب آگاهانه از بين نامزدين واقعا موجود به كسي  رأي دهيم كه به ديدگاه هاي روشن و دلسوزانه ملبس بوده  ودر اهدافش تعالي و خوشبختي سرزميني جنبه نخست اهداف بلندمدتش باشد  تا باز هم از خاکستر ققنوس پرنده ایرانیان  اینبارشعله زندگی فرخنده تر بدرخشد...زیرا که:

داغ غریب لاله های پرپرم من

 خاکستر ققنوس و رقص شعله ها را می شناسم

 ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار)

 

 

 

نوشته شده توسط علي بهار در ساعت 9:0 | لینک  | 
بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 10:06