سروده بی واهمهمثل یک لیمو خشکیدنمثل یک شمع آب شدنمثل یک درخت سیب فروافتادندر شان ما نیستما نه لیموییم ، نه شمع ، نه درخت سیبما مردمیم!بگذارید مثل این همه آدمِ روی زمینبی واهمه از فردا زندگی کنیمماهشهر ع-بهاراز
دیوار دلتنگی تا
میدان آزادیچه خوب و چه بد سالهایی که هیچ کدام مثل هم نبودند از انقلاب در بهمن ۵۷ تا جنگ و بمباران شبانه تهران و اندک زمانی بودن در جمع دوستان خوابگاه دانشگاه صنعتی شریف در آن سالهای سخت و دلهره آور تا رسیدن به دیماه امسال و باز هم روز از نو روزی از نو و چهره مردمانی که در یک انتظار مبهم اما شیرین بسر میبرند و رویای آزادی و یک زندگی با فراغ بال را دارند و چقدر مهربانند بجز اندکی که نخواستند مثل بقیه مردم این سرزمین باشند و به تقسیم نابجای آدمها پرداختند از خودی و غیر خودی تا هزاران اسم و رسم نچسب که هیچ گاه نه به من آمد که گفتند نخند و نه به هیچ کس دیگر ...گویی برای ناطو یا ناتو و نفوذی یا نفوضی و خیلی واژه های تشر آمیز و بد عنق شمشیر را از رو بسته بودند اما من همواره در همه این سالهای سرد و سخت و دور و دراز دوست داشتم که مردم خودشان باشند، بخندد و برقصند و شادی کنند و از دیوار بلند دلتنگی به میدان مفرح آزادی و رهایی بالا بروند.تهران ع-بهار بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 17:16